همان قدر که در معماري،داشتن ايده مهم است، گذر از مرحلۀ ايده به فرم نيز اهميت دارد. ايدهها، مصالحطراحي هستند و فرمها تبلور فرآيند توليد، پالايش و تلفيق ايدههاي خرد و کلان، برايرسيدن به ساختاري منسجم، در معماري، به معني خاص آن، ساختن ايده مهمتر از ساختنبناست.
امااگرچه وجود مصالح خوب، يعني داشتن ايدههاي مناسب و بديع معمارانه، ضروري است، بهکارگيري صحيح و خلاقانۀ ايدهها اساسيترين بخش معماري است.
در حالي که معماريگذشته با تلفيق، تطبيق و تکميل ايدههاي فضايي مشخصي که فرم و مصداقهاي عيني آن،نظير هشتي و ايوان، حياط و پنج دري، از قبل موجود بود، سر و کار داشت؛ معماريامروز، بيشتر از گذشته به جوهر معماري، فضا، فرم، نور و رنگ توجه دارد.
طراحيمعماري نيز در اين شرايط از ايدههايي مجرد آغاز ميشود و سپس به طرح فضاي عينيزندگي، ميانجامد. عبور از مقولهاي ذهني و مجرد به پديدهاي عيني، لحظهاي جادويياست. اين مسئله در آغاز طراحي که مسئله تبديل ايدههاي اصلي و محور پروژه بهساختاري داراي شکل، مطرح است؛ بسيار حساس و تعيين کننده است. ايدههاي مکمل بعدي کهتا مرحلۀ تعيين جزئيات فني و تزئيني بنا، رفته رفته شکل ميگيرند، اين امکان رامييابند که از تجربۀ شکلهاي حاصل شده يا از تجربيات قبلي طراحي سود ببرند.
تبديل ايده به فرم، دانش و مهارت طراح را ميطلبد. منظور از دانش، اطلاعاتطراح از تکنيکهاي خلاقيت، تکنيکهاي ترکيب و مقولههايي از اين قبيل است که هرفردي ميتواند از طريق مطالعه بياموزد. مسئله مهارت، پيچيدهتر است و به تربيت ذوقو سليقه و کسب تدريجي توانايي در بکارگيري فرمها مربوط ميشود.
تبديل ايده بهفرم در طراحي معماري يک مرحلۀ خاص و محدود از زمينههاي پژوهشي و تجربي است کهبسيار وسيعتر و مهمتر از يک پروژه ـ با تمامي مسايل آن ـ است. هر نوع قاعدۀ طراحيدروني يک پروژه، که از ويژگيهاي موضوع طراحي استخراج ميشود، هر چقدر مفيد و جذابباشد، نميتواند با نگرش کلي طراح، نسبت به معماري و مسايل آن تفاوت اساسي داشتهباشد و به همين دليل قالبها و قواعد فرمال خاص يک پروژه، بايد همواره به صورتانتقادي و انعطاف پذير ديده شوند. در غير اين صورت يک جزء، يعني مسايل مربوط به يکپروژۀ خاص، ممکن است به کل، يعني اهداف و مسايل اصلي پروژۀ معماري، خدشه وارد کند.
ايده، اصطلاحي است که در بحثهاي معماري زياد به کار ميرود و همين نکته، اهميتآن را مينماياند. در تمدن بشر، ايده، نقش بسيار مهم يا شايد بتوان گفت مهمترين نقشرا ايفا کرده است. اگر به اطراف نگاهي کنيم، ميبينيم که تمامي اشياء زندگي ما دراصل براساس ايدههايي مشخص به وجود آمدهاند.
پوستۀ خرچنگي که لوکوربوزيه درسال 1946 در يک ساحل يافته بود، به ايدهاي براي يکي از مهمترين آثار معماري معاصرتبديل شد: سقف کليساي رونشان .
در هر حال نه تنها فرمهاي طبيعي، بلکه تمامپديدههايي که در اين جهان وجود دارند، از قبيل يک ساختمان يا حتي يک داستان و يکشعر نيز ممکن است به کاتاليزورهايي براي پرورش ايدهاي در ذهن تبديل شوند. نکته يمهم، چگونگي استخراج ايده از مقولات شناخته شده است. زيرا تبديل مستقيم چيزهايي کهکنجکاوي ما را جلب کردهاند، به معماري، به اندازه ساختن ساختماني به شکل خرچنگ،مضحک است. ذهن کنجکاو، عصاره يا ويژگي مهم آن چيزهايي را که با حواس، شناخته شدهاست، استخراج ميکند و سپس آن را به زبان مناسب پروژه ترجمه ميکند. در طول زمان،معاني اوليه فراموش ميشوند، کاربريها عوض ميشوند و آنچه باقي ميماند فرم است. به همين جهت، صحيح است که شکلگيري ايده يا تبلور آن، مسير خود را طي کند.
معماري پيش از آنکه يک ساختمان باشد؛ يک تفکر، يک اختراع و يک واقعۀ پيشبينينشده است. اختراع معمولاً زماني صورت ميگيرد که به يک راه حل استثنايي نياز باشد وکار معماري، همواره در شرايطي صورت ميپذيرد که به لحاظ زماني، مکاني يا موضوعي،منحصر به فرد محسوب ميشود و بنابراين نياز به اختراع دارد.
کار اصلي معمار،يافتن جوهر منحصر به فرد هر پروژه و پرداختن به آن است. از اين طريق، ايده توليدميشود و در کنار ساختمان، که راه حلي براي مسئلهاي محدود و مشخص است، فرهنگمعماري نيز به پيش ميرود..
ايده ابزاري براي گفتگو و پيشنهاد راه حلي مکملاست، آن هم نه راه حلي که به صورت نقطه ضعف درآيد و سرنوشتي انگلوار داشته باشد. اگر در گذشته تنها ابنيۀ بسيار خاص، به ايدههاي نوين دست مييافتند و اکثرسازندگان به استفاده از ايدۀ گذشتگان يا تکميل تدريجي آنها ميپرداختند، امروزهوضعيت کاملاً متفاوت است و معماري اگر صاحب ايده نباشد؛ نه تنها به لحاظ فرهنگيبيارزش است، بلکه حتي به جاي پرداختن به مسايل پروژه، ناچار است به دور آنها بچرخدو با شعبده بازيهاي سليقهاي، مشروعيت ظاهري براي خويش کسب کند.
ايده هموارهماهيتي جهاني است ولي سليقه محلي است. به دليل فقدان ايده است که اينقدر از نفوذمعماري جهاني به کشور نگران ميشويم. تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگي نيز توليدايدههايي اصيل و باارزش است. معماري ما هم زماني که داراي ايده بود، مسئله تهاجمفرهنگي را حل کرده بود. پيش بيني ميشود که در آيندهاي نزديک، عمدهترين فعاليتبشر، توليد ايده خواهد بود و روباتها و کامپيوترها بقيۀ کارها را انجام ميدهند. توليد ايده در حقيقت يکي از مهمترين فعاليتهاي مغز است که کامپيوتر قادر به انجامآن نيست.
اگر اظهار نظريه هاي عمومي درمورد معماري ، سرمشقي براي معماران حرفهاي باشد ، توفيقي براي طراحي است .برطبق نظر ويتروويوس معماري بايد سه مقصود اصليرا برآورده سازد : پايداري ، سودمندي ، زيبائي معماران مدرن سودمندي را هدف عملکرديساختمان و فرم را هدف زيبا شناختي آن در نظر گرفته اند تفکيک فرم و عملکرد ، ممکناست که اين معنا را داشته باشد که زيبائي هيچ مقصود بنياديني را برآورده نيم سازد . روشن است که اينگونه نيست . عملکردهاي زيباشناختي بايد بهمراه بقيه عملکردهاي محيطکالبدي در نظر گرفته شوند . با وجود اينکه تحليلهاي زيادي سعي در جدا ساختن فرم وعملکرد داشته اند بايد توجه داشت که سودمندي همان زيبايي و زيبائي عين سودمندي است .
نظرات شما عزیزان: